تجربه ی من

تپیدن قلب از "نیـکی‌ فــیروزکـوهی"

تــهی می‌‌شـوم  در ســینـه ام حســی  به شدت ناگــهانی‌ترین اتــفاق  خـودش را می‌‌کشـــاند  به زیـرِ صـفر  یــخ میزند قلــبی  که تپیدن را از تو مــی‌‌دانسـت  و ایســتادن را ... بـرای تو  ...  کجای زندگی‌ باشم وقتی تو نیستی‌؟؟؟   نیـکی‌ فــیروزکـوهی ...
13 اسفند 1391

دور از تو از "شمس لنگرودی"

دور از تو   رودی کوچکم   قفل اسکله را می بوسم   توقع دریایی ندارم.   دور از تو   فوارۀ بی قرارم   پرپر می زنم   که از آسمان تهی   به خانۀ اولم برگردم.   / شمس لنگرودی.شب، نقاب عمومی است/ ...
12 اسفند 1391

خواب در آغوش تو از "فخری برزنده"

بگذار همه بدانند چه قدر دلم می‌خواست روی شانه‌های تو به خواب روم. تو آرام بلند شدی دست‌هایم را از هم گشودی موهای پریشانم را شانه زدی. حالا این دختر کوچک که مدام تو را می‌خواهد خسته ‌ام کرده است. او حرف‌ های مرا نمی‌فهمد بیا و برایش بگو که دیگر باز نخواهی گشت "فخری برزنده" ...
12 اسفند 1391

از "احمد شاملو"

آدم ها و بویناکی دنیاهاشان      یکسر،          دوزخی ست در کتابی                   که من آن را لغت به لغت از بر کرده ام                                           تا راز بلــــند انزوا را دریابم احمد شاملو ...
12 اسفند 1391

قطعه ای از فیلم آناکارنینا /2012

آنا:اگه به فکرمی باید آرامشم را بهم برگردونی الکسی: من آرامشی ندارم که به تو بدم              برای ما آرامشی وجود نداره              فقط بیچارگی یا خوشحالی فراوان وجود داره     قطعه ای از فیلم آناکارنینا ...
11 اسفند 1391

زودتر به خانه بیا از "نیکی‌ فیروزکوهی"

برایت قهوه می ریزم   کمی‌ شیر   دو قاشق شکر   می گذارم جلویت رویِ میز   گلدان گل را کنار تر می گذارم   تا بهتر ببینمت   قیافه ی جدی به خودم می گیرم   و با لهجه‌ای که حالا برایِ خودمهم بیگانه است می گویم   قهوه ات سرد می‌‌شود   هر کجا که هستی‌   زودتر به خانه بیا   و همانطور می نشــیــــــــــــــنم‌ تا تو یکروز بیایی   ……….   وقتی‌ حتی نبودن آدم‌ها برایت قشنگ می‌‌شود.................       نیکی‌ فیروزکوهی ...
11 اسفند 1391

از "لیلا کردبچه"

این شعر را همین حالا بخوان  وگرنه بعدها باورت نمی شود  هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار عاشقت بودم      همین حالا بخوان  این شعر را که ساختار محکمی ندارد  و مثل شانه های تو هربار گریه می کنم می لرزد      هربار گریه می کنم  و پیراهن هیچ فصلی خیس تر از بهاری نخواهد بود  که عاشقت شدم         "لیلا کردبچه" ...
9 اسفند 1391

صبح از "مریم ملک‌دار"

صبح، نه از طلوع آفتاب نه از آواز گنجشک‌ها نه از روشنایی شهر و نه از صدای ِ نماز پدر صبح، از «صبح ‌به خیر» تو شروع می‌شود و با لبخندت ادامه می‌یابد . نباشی، شبی سراسیمه‌ام که در انتظار صبح پرپر می‌زند ... ...
9 اسفند 1391

روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد از "نیکی‌ فیروزکوهی"

همیشه آخرین سطربرایش می‌‌نوشتم " روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد " می‌ نوشتم " روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم ، که هنوز دوستم داشته باشی‌" می‌ نوشتم در نبودنت به تمامذرات زندگی‌ کافر شده ام جز ایمانِ به بازگشتِتو امروز برایِ شمامی‌‌نویسم یقینا آمده است ولی‌ روزی که مناز هراسِ دیوار ها خانه را که نه خودم را ترک کردهبودم     نیکی‌ فیروزکوهی ...
9 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد